کتاب: دنیای بلور
نویسنده: #جی_جی_بالارد
مترجم: #علی_اصغر_بهرامی
ناشر: #چشمه
صفحات: ۲۳۳
قفسه: #رمان_خارجی
#رمان_امریکایی
میانگین امتیاز (با نظر ۲٬۸۹۲ کاربر): ۳.۶۴
ریویو از کاربر: Saeed
امتیاز کاربر: ☆★★★★
✅ شبحی چند وجهی و درخشان در حالی که بلورها از بدنش فوران میکنند و رد ناپیدایی میگذارند و سپس از پیش چشم رد میشوند. در سینهی مردی، گل رز بلوری جوانه زده. میخواهی کسی را نجات دهی تا در میان بلورهای درختی مومیایی نشود اما نجاتش یعنی کشتنش. سریع میدوی میان جنگل تا شبنمهای بلوری به بدنت نچسبند، پایت به تنهی شیشهای گیر میکند و بر زمین میافتی و تمساحی بلوری با چشمان کهربایی به سمتت میآیند و باقی ماندهی تنت به تمساح وصل میشود و بلور میشود.
هرکسی به اندازه خودش از این بلوری شدنها برداشت میکند. کشیش بیمذهبی را دلیل میداند و این مسئله را نمو خشم خداوند میداند. دانشمندان دلیلش را در کیهان بررسی میکنند. بومیهای فرصتطلب قطعات شیشهای را در بازار به فروش میگذارند. "دکتر ساندرز" در میان یافتن دلیلی منطقی٬ سردرگم است. تنها "وانترس" که یک مهندس معمار است به نوعی بلوری شدن را پذیرفته و با همین ماهیت با دنیا برخورد می ند. دنیایی که هر روز بیشتر در طوفان و گردباد و تاریکی بلوری شدنها پیش میرود. هر روز آدمهای بیشتری میمیرند. در این دنیای فوقالعاده نورانی و در عین حال تاریک و مرگآور، گویی تنها جذامیها هستند که زیبایی را درک کردهاند و میرقصند و خوشحالند. شهرها در تاریکی و غم و افسردگی فرو می روند اما جذامیها سرزندهتر میشوند... .
✅ واقعا نوشتن چنین داستانی که در آن ((آخر کار دنیا)) یا همان ((آخرالزمان)) با ایدهای نو که همان ((بلوری شدن)) همهجا و همهچیز و همه کس است، چگونه توانسته سر از قلم "بالارد" در بیاورد؟ به هرکدام از داستانهای "بالارد" که نگاه می کنیم، میتوانیم ردی از ایدهگرایی را ببینیم و در این تکاپو و چالشها، قطعا "دنیای بلور" ایدهمندترین آنهاست. در تک تک فصلهای این رمان 230 صفحهای با ایدهای نو روبرو میشویم. چیزی که "بالارد" در ابتدا مدنظر قرار داده این پرسش بوده: ((خب بالاخره روزی دنیا تمام میشود، اما چگونه؟)) و این پرسش با پاسخی جدید روبرو شده است. اینبار با جنگ جهانی سوم و چهارم و گرم شدن کرهی زمین و سقوط شهاب سنگها و جنگ هستهای و انسانهای جهش یافته روبرو نیستیم. بلکه آنچه رخ میدهد همان بلوری شدن است.
✅ دید شاعرانهی نویسنده در برخی قسمتها که در صحنهی روبرو شدن "ساندرز" با "سوزان" در هتل بوربون و مخصوصا جمله ی : (( تو را دیدم که از لباسهایت نور می پاشید.)) حال خواندن کتاب را برای مخاطب دگرگون میسازد. همه چیز برای مخاطب ناگهان از حالت تاریکی به نوری دلنشین میرسد. این دید شاعرانه از دقیقترین مشخصههای "بالارد" است.
✅ در این رمان، بر خلاف داستان ها و رمانهایی که دربارهی آنها پیشتر صحبت شد، دیگر حرفی از نظامهای اقتصادی و زندگی آلودهی بشر امروز نیست. بلکه همهی نگاهها به طرف مسئلهای کاملا انسانی میافتد. درگیری بر سر دوراهی عاشقانه، درگیری بر سر قواعد زندگی و جفت شدن همهچیز و مسائلی نظیر اینها رخداد اصلی بلوری شدن دنیاست. رمان شاید به لحاظ تکنیکی و روایی قدرتمندترین داستان "بالارد" نباشد، اما مطمئنا از نظر ایده و ایدهپردازی هوشمندانهترین و قویترین آن هاست.
@GoodreadsFarsi 📚 کانال
تخصصی معرفی کتاب